اشعار عاشقانه

اشعار و غزلهای عاشقانه

اشعار عاشقانه

اشعار و غزلهای عاشقانه

شب و ھوس

در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آید
اندوھگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامھای روشن چشمانم
می خواند آن نھفته نامعلوم
در ضربه ھای نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه ھای فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و ھمآغوشی
می خواھمش در این شب تنھایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد، درد ساکت زیبایی
سرشار، از تمامی خود سرشار
می خواھمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر ھستیم بپیچد، پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لا بلای گردن و موھایم
گردش کند نسیم نفسھایش
نوشد بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش
وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله ھای سرکش بازیگر
در گیردم، به ھمھمه ی در گیرد
خاکسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره ھای تمنا را
در بوسه ھای پر شررش جویم
لذات آتشین ھوسھا را
می خواھمش دریغا، می خواھم
می خواھمش به تیره به تنھایی
می خوانمش به گریه به بی تابی
می خوانمش به صبر، شکیبایی
لب تشنه می دود نگھم ھر دم
در حفره ھای شب، شب بی پایان
او آن پرنده شاید می گرید
بر بام یک ستاره سرگردان

نظرات 2 + ارسال نظر
سمانه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ب.ظ http://deltang19b.blogfa.com

سلام
مرسی که لینکم کردی

منم لینکت کردم

بیا بازم

mamal سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://romancepoem.blogsky.com

<a href="http://www.yahoo.com">Yahoo</a>

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد